کم کم کمرنگ میشوی...کمرنگ
انگار نبودی ، انگار ندیدمت .
بارانی نبارید و بدون چتر منتظر نماندم...!
و احتمالا زمستانی میرسد که یادم می رود
زیر این باران ، سرمای بدی خوردم و دستهایم یخ کرد به انتظار دستهایت...
ابتدای خیابان آهسته از کنارم رد شدی و من تا انتها ، تنها رفتم ...
کم کم کمرنگ میشوی...کمرنگ