به زمین خیره بودم
نه دورغ گفتم... به مانیتور خیره بودم
نه شایدم یه جایی بین این دوتا
به هر حال خیره بودم
داشتم فکر میکردم چقدر اون شبا قشنگ بود
اخماش رفت تو هم ، اهم اهمی کرد و آهسته گفت :
دلتنگ نشو...احمق نباش . انقدر نا امیدم نکن
خواستم بگم : میخوام دنده عقب ب...
گفت :
هیـــــــش... مهرانا خوابه
چند لحظه ای ساکت شدم و فقط گفتم:
یادش بخیر...
بعلهههه...اینطوریاس ... ش.ش